loading...

مارکت سنتر ایرانیان

خلاصه قسمت ۷۹ سریال فاطما گل فاطمه : اون موقع شرایطش فرق میکرد دنبال ما میگشت . من جلوش واینستادم تو واینستادی اولین باریم که منو اینجا دید کاری نکرد ، من حرف زدمو اون گوش داد حتی وقتی منو به زور اسل

مارکت سنتر بازدید : 133 جمعه 12 دی 1393 نظرات (0)

خلاصه قسمت ۷۹ سریال فاطما گل

فاطمه : اون موقع شرایطش فرق میکرد دنبال ما میگشت . من جلوش واینستادم تو واینستادی اولین باریم که منو اینجا دید کاری نکرد ، من حرف زدمو اون گوش داد حتی وقتی منو به زور اسلحه برد منو اذیت نکرد .. کریم : بسه ، بسه دیگه فاطما گل .. فاطمه : باهاش تنها موندم تونستم حرفمو بهش بزنم . تو چشماش نگاه کردمو بهش گفتم تموم شد مصطفی .. کریم : دارم بهت میگم بس کن اسمشو به زبون نیار .. فاطمه : بدخُلقه ، چیزی که تو ذهنش میادو بدون فکر انجام میده ولی چرا باید همچین کاری کنه ؟ با شکستن شیشه ها چی عایدش میشه ؟ .. کریم : ما رو . هر دومونو پریشون میکنه این کافی نیست ؟ .. فاطمه : خب پریشون شدیم که چی ؟ .. کریم : اون آدم علیه تو شهادت داد . حرفای یاشارانا رو به دادستان گفت انقد آدم پست فطرتو کثیفو حقیریه که هر کاری ازش انتظار میره .. فاطمه : خیلی خب بگی منیر یا یاشارانا قبول میکنم اما این کار اون نیست ..
کریم که شدیداً غیرتی شده مقداری به خودش مسلط میشه و با طعنه حقایقو به فاطما گل میگه که :
اینطور که معلومه بهش گفتی که تمومش کن ولی خودت تمومش نکردی . با تمام این اتفاقا بازم به مصطفی فکر میکنی .. فاطمه ( در حالی که حرف حقو شنیده و زورش گرفته ) : پَرتو پلا نگو .. کریم : هنوزم جلوی من ازش دفاع میکنی ، حمایتش میکنی .. فاطمه : چه ربطی داره ؟ منظور من یه چیز دیگس .. کریم : اون روزم با گفتن اگه منو دوس داری جلومو گرفتی فقط برای محافظت از اون . برای اینکه آسیبی به اون نزنم این حرفا زدا مگه نه ؟ هه ، منم مثه احمقا باورم شد !
فاطما گل میخواد جواب کریمو بده که هنوز دهن باز نکرد جیغ بلند مریم با عصبانیت که داره مقدسو صدا میکنه فضای خونه پُر میکنه . مریم با نهایت عصبانیت میره جلوی مقدس و میگه :
چرا حقیقتو ماجرارو به ما نمیگی ؟ زن اون یارو ( صالح ) شیشه ها رو شکسته همه اینا کار اون بود . از همسایه ها پرسیدم گفتم شاید یکی دیده باشه اونا هم بهم گفتن دادو فریادای زن رو شنیدن بعدشم بچه اومدن بهت گفتن که یه زن این کارو کرده چرا دروغ گفتی ؟ .. مقدس : ترسیدم بازم بهم شک کنین .. مریم : حالا چیکار کنیم ؟ به پلیسم اطلاعات غلط دادیم الآن میرن یاشارانا رو بازخواست میکنن اونا هم فکر میکنن عمداً سر به سرشون میذاریم .. مقدس : فکر اینجاشو نکرده بودم معذرت میخوام .. مریم : این کارت رو پرونده ام تأثیر منفی میذاره عجب زن بی فکری هستی تو . به خاطر تو بازم اوضاع بهم میریزه !
| بیمارستان |
وورال که حسابی از حرفای کادیر بهم ریخته بدون اینکه کسی خبر داشته باشه لباس یکی از پرستارا رو پوشیده و میخواد از بیمارستان فرار کنه اما با خبر دادن پرستار مخصوصش مأمورین جلوشو میگیرنو وقتی میفهمن که حالش بهتر شده دستور انتقالش به زندانو میدن !
صبح روز بعد همه مشغول رسیدگی به امور رستوران هستند و توی خونه راحمی شیشه بُر میاره تا شیشه های شکسته رو درست کنه برای همین مدام مقدسو صدا میکنه اما خبری ازش نیست برای همین میره حیاط پشتی که میبینه مقدس داره با عجله میره طرف رودخونه و با تلفن حرف میزنه . برای همین با عجله اما بدون اینکه مقدس بفهمه میره دنبالش گوشاشو تیز میکنه و با شنیدن جمله :” حواست به زنت باشه صالح اگه بفهمن با هم دوباره رابطه داریم دیگه نمیتونم تو این خونه بمونم . تو که نمیدونی من تو این خونه چی میکشم ”
نعره وحشتناکی میزنه به طوری که مقدس از ترس در حال خراب کردن خودشه و میگه :
نکش ، گورتو گم کن برو !!
راحمی که دیگه قابل کنترل نیست همه گلدونای باغچه روی با پرت کردن سمت مقدس میشکونه . مقدس میخواد توضیح بده که راحمی با فریاد میگه :
خدا لعنتت کنه . خفه شو زنیکه دروغگو ، حرفاتو شنیدم بازم باهاش رابطه داری . خودت گفتی بهم قول داده بودی !
مقدس هم که هرزگی تو خونشه میخواد با دستمالی کردن راحمی آرومش کنه اما دیگه از اون مرد مظلوم خبری نیست . راحمی دست مقدسو به طرز بدی پس میزنه و میگه :
به من دست نزن . دیگه نمیخوام ببینمت تا کار دست خودم ندادم گمشو . تو دیگه زن من نیستی ، نمیخوامت بچمم بهت نمیدم تنهایی گمشو برو !
و گوشی مقدسو میگیره پرتش میکنه توی رودخونه و میگه :
بهت دست نزن ، ازت بدم میاد برو پیش اون بیشرف . لیاقتت همون آدمه ..
اینجاس که روی اصلی مقدس رو میشه و در نهایت کثیفی میگه :
تو فکر کردی کی هستی کند ذهن ؟ فکر کردی برات میمیرم ؟ از روی ناچاری باهات ازدواج کردم . فکر میکنی اگه مجبور نبودم این همه سال احمق بودن تورو تحمل میکردم ؟ مثه یه بچه بزرگت کردم اونو دوس داشتم ولی تورو تحمل کردم مگه کی هستی الآن جلوم وایسادیو اینطوری باهام حرف میزنی ؟ التماسمم بکنی دیگه باهات نمیمونم دیگه تموم میشه ..
اما این پایان کار نیست چون هنور مقدس راحمی واقعی رو نشناخته . در حالی که راحمی چشماش پُر شده بعد از این جمله مقدس که در کمال پرویی داره برمیگرده توی خونه میره دنبالش ، دستشو به طرز بدی میکشه طوری که داره میخوره زمین و بهش میگه :
زنیکه اگه پاتو از این در بذاری تو میکُشمت هرزه !
راحمی با عجله میره توی خونه ، در آشپزخونه رو روی مقدس میبنده و قفل میکنه و در حالی که مقدس میگه در خونه رو باز میگه :
خفه شو ، بیشتر از این خونه رو کثیف نکن !!!
بعد از بستن در آشپزخونه نوبت میرسه به در وروی اصلی . راحمی با شوکی که بهش دست داده میره توی اتاق اشک میریزه و مقدسو لعنت میکنه تا اینکه توجهش به کمد لباسا جلب میشه . برای همین کمدو باز میکنه و همه لباسای مقدسو از پنجره اتاق پرت میکنه بیرون . مقدس که فکر اینجاشو نکرده بود با گمشو بزرگ راحمی رو به رو میشه . برای همین لباساشو از بین کثافتای حیاط برمیداره و راهشو میکشه و میره !
از طرف دیگه کریم و همسرش برای خرید به بازار رفته بودن . در راه برگشت با هم در مورد اتفاقات افتاده حرف میزنن . حساسیت های کریم و حرص خوردنای فاطما گل با هم ادغام میشه حرف کشیده میشه به مصطفی که کریم باز عصبانی میشه و میگه :
بسه . نمیخوام در مورد مصطفی بشونم .. فاطمه : اما من کریستین تورو گوش کردم ، انگلیسی حرف زدنتو با معشوقت شنیدم چون متوجه نمیشدم راحت حرفتو میزدی منو باهاش آشنا کردی ، جلوش با من خوشو بش کردی اما هیچی نگفتم .. کریم ( با لبخند ) : بهم حسودیت شد ؟ معلومه حسودیت شد .. فاطمه : نخیر تو یه چیزی گفتی منم خواستم جوابتو بدم ..
و خوشبختانه اوضاع بین این دو کم کم رو به بهبوده ..
| شرکت یاشاران |
مصطفی که از دسیسه منیر در مورد گل فرستادن از طرف خودش با خبر شده میره سراغ یاشار . با یه دستی زدن به یاشار متوجه میشه که این کارا چطوری صورت گرفته و با قول به اینکه حرفی به منیر نمیزنه آدرس رستوران فاطما گل رو میگیره و این یعنی دوباره یه استرس بزرگ به فاطما گل !

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 285
  • کل نظرات : 7
  • افراد آنلاین : 38
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 181
  • آی پی دیروز : 15
  • بازدید امروز : 270
  • باردید دیروز : 21
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 365
  • بازدید ماه : 365
  • بازدید سال : 22,761
  • بازدید کلی : 286,389